خدا به خیر بگذرونه
تنش سفید یکدست بود . مثل برف . با آن اندام باریک و کشیده و مغرور . چشمان سیاهش را مرتب از نقطه ای به نقطه دیگر می گرداند . آرام و قرار نداشت . نمی دانم مرا دید یا نه . خدایا توی این ماه رمضان با زبان روزه چکار می توانستم بکنم . ترسیدم نزدیکش بشوم . گناه داشت ولی نمی توانستم فراموشش کنم . البته چند ماه قبل در روزنامه ایران از قول یک پروفسور آمریکایی نوشته بود مارمولکهای فلات ایران هیچکدام سمی نیستند .
سلام
برای اولین بار از وبلاگ شما بازدید کردم ُبی طرفانه واقعیات حال اهواز را نوشتی دوباره به سراغت خواهم آمد
ای تاریانایای ای اوکسینی ای اهوازی
وبلاگ خوشنام و نشانی داری
عالیه
اهوازیا همشون عالین
از وبلاگ منهم دیدن فرما
و تبادل لینک بنما
خیلی جالب بود
حالا که این طور شد این رو هم بخون:
http://www.rudehen.com/show.php?id=63