رهایی را فریاد می زند
پنجره ای در آینه
و حسی بیمارگونه مانند باد پرده را می رقصاند
به من بگو فریب کدامست
کدام لحظه بود که همراه عقل از ناودان چکید و بعد رفت
رفت تا فصل حیرت
آن روز آسمان خاکستری فکر می کرد یا آفتابی بود ؟
شاید میان خط خطی هایم جا مانده ام
یا در یک وداع دروغین بی خیال
در یک عصر خوش مزخرف
یادم آمد
فصل خرما پزان بود که فهمیدم خزان مترادف تاریانا نیست
بگو اگر کارون باشم چطور ؟
به من بگو فریب کدامست ؟
هر کسی يه فريب داره. بستگی به باورای خودتم داره نازنين...عيدت مبارک